5 «ولی مهمانان با بیاعتنایی، پوزخندی زدند و هر یک به سر کار خود رفتند، یکی به مزرعهاش و دیگری به محل کسب خود! 6 حتی بعضی، فرستادههای پادشاه را زدند و چند نفرشان را نیز کشتند.
7 «وقتی خبر به گوش پادشاه رسید، به خشم آمد و فوری سپاهی فرستاده، همهٔ آنان را کشت و شهرشان را به آتش کشید. 8 سپس به افراد خود گفت: ”جشن عروسی سرجای خود باقی است، اما مهمانانی که من دعوت کرده بودم، لیاقت آن را نداشتند. 9 حال، به کوچه و بازار بروید و هر که را دیدید به عروسی دعوت کنید.“
10 «پس ایشان رفته، هر که را یافتند، خوب و بد، با خود آوردند، به طوری که تالار عروسی از مهمانان پر شد. 11 ولی وقتی پادشاه وارد شد تا به مهمانان خوش آمد گوید، متوجه شد یکی از آنان لباس مخصوص عروسی را که برایش آماده کرده بودند، به تن ندارد.
12 «پادشاه از او پرسید: ”ای دوست، چرا بدون لباس عروسی به اینجا آمدی؟“ ولی او جوابی نداشت بدهد.
13 «پس پادشاه دستور داد: دست و پایش را ببندید و بیرون در تاریکی رهایش کنید تا در آنجا گریه و زاری کند.
14 «پس ملاحظه میکنید که دعوتشدگان بسیارند، اما برگزیدگان کم!»
18 عیسی که میدانست آنها چه نقشهای در سر دارند، جواب داد: «ای ریاکاران، با این سؤالها میخواهید مرا غافلگیر کنید؟ 19 یکی از سکههایی را که با آن خَراج میدهید، به من نشان دهید.» به او سکهای دادند.
20 از ایشان پرسید: «نقش و نام چه کسی روی این سکه است؟»
21 جواب دادند: «قیصر روم.»
22 جواب عیسی ایشان را مات و مبهوت ساخت؛ پس او را رها کرده، رفتند.
29 عیسی جواب داد: «شما چقدر گمراهید، زیرا نه از کلام خدا چیزی میدانید نه از قدرت خدا. 30 زیرا در روز قیامت، انسانها دیگر ازدواج نمیکنند بلکه مثل فرشتگان آسمان خواهند بود. 31 اما دربارهٔ روز قیامت، مگر در کتب مقدّس نخواندهاید که خدا میفرماید: 32 من هستم خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب؟ پس خدا، خدای مردگان نیست، بلکه خدای زندگان میباشد.»
33 مردم وقتی جواب عیسی را شنیدند از تعلیم او در شگفت شدند.
37 عیسی جواب داد: «خداوند، خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود دوست بدار. 38 این اولین و مهمترین دستور خداست. 39 دومین دستور مهم نیز مانند اولی است: همسایهات را همچون جان خویش دوست بدار. 40 تمام احکام خدا و گفتار انبیا در این دو حکم خلاصه میشود و اگر شما این دو را انجام دهید، در واقع همه را انجام دادهاید.»
43 عیسی پرسید: «پس چرا داوود با الهام خدا، مسیح را خداوند میخواند؟ زیرا میگوید: 44 ”خداوند به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین تا دشمنانت را به زیر پایت بیفکنم.“*مزمور ۱۱۰:۱. 45 اگر داوود مسیح را ”خداوند من“ میخواند، چگونه ممکن است مسیح پسر او باشد؟» 46 ایشان جوابی نداشتند بدهند؛ و پس از آن دیگر کسی جرأت نکرد سؤالی از او بپرسد.
<- متی 21متی 23 ->- a مزمور ۱۱۰:۱.