4-5 پس مادرش دویست مثقال از آن نقره را گرفته، پیش زرگر برد و دستور داد با آن بُتی بسازد. بت ساخته شد و در خانهٔ میخا گذاشته شد. میخا در خانهاش علاوه بر بتها، ایفود[a] نیز داشت. او یکی از پسرانش را به کاهنی بتخانهٔ خود تعیین نمود. 6 در آن زمان بنیاسرائیل پادشاهی نداشت و هر کس هر کاری را که دلش میخواست انجام میداد.
7-8 یک روز جوانی از قبیلهٔ لاوی که اهل بیتلحم یهودا بود شهر خود را ترک گفت تا جای مناسبی برای زندگی پیدا کند. در طول سفر به خانهٔ میخا در کوهستان افرایم رسید. 9 میخا از او پرسید: «اهل کجا هستی؟»
10-11 میخا گفت: «اگر بخواهی میتوانی پیش من بمانی و کاهن من باشی. سالیانه ده مثقال نقره، یک دست لباس و خوراک به تو خواهم داد.» آن لاوی جوان موافقت کرد و پیش او ماند. میخا او را چون یکی از پسرانش میدانست 12 و وی را کاهن خود تعیین نمود و او در منزل میخا سکونت گزید. 13 میخا گفت: «حال که از قبیلهٔ لاوی کاهنی برای خود دارم، میدانم که خداوند مرا برکت خواهد داد.»
<- داوران 16داوران 18 ->- a «ایفود» در اصل جلیقهٔ مخصوص کاهنان بود که به تدریج جزو وسایل بتپرستی شد.