5 اما پولس مار را در آتش انداخت بدون این که صدمهای ببیند. 6 مردم منتظر بودند بدن پولس ورم کند، یا ناگهان بیفتد و بمیرد، ولی هر چه منتظر شدند، خبری نشد. پس نظرشان را عوض کردند و گفتند: «او یکی از خدایان است!»
7 نزدیک ساحل، همان جایی که ما پیاده شدیم، مِلکی بود متعلق به پوبلیوس، حاکم آن جزیره. او ما را با خوشی به خانهٔ خود برد و با کمال احترام سه روز از ما پذیرایی کرد. 8 از قضا پدر پوبلیوس مبتلا به تب و اسهال خونی بود. پولس نزد او رفت و برایش دعا کرد و دست بر سر او گذاشت و شفایش داد! 9 آنگاه همهٔ بیماران دیگر آن جزیره نیز آمدند و شفا یافتند. 10 در نتیجه سیل هدایا به سوی ما جاری شد. به هنگام حرکت نیز، هر چه برای سفر لازم داشتیم برای ما به کشتی آوردند.
15 مسیحیان روم که شنیده بودند ما میآییم، تا فوروم بر سر راه اَپیوس، به پیشواز ما آمدند. بعضی نیز در شهر «سه میخانه» به استقبال ما آمدند. وقتی پولس ایشان را دید، خدا را شکر کرد و جان تازهای گرفت.
16 وقتی به روم رسیدیم، به پولس اجازه دادند که هر جا میخواهد زندگی کند. فقط یک نگهبان همیشه مراقب او بود.
21 ایشان در پاسخ گفتند: «ما چیزی بر ضد تو نشنیدهایم. نه نامهای از یهودیه داشتهایم و نه گزارشی از مسافرانی که از اورشلیم آمدهاند. 22 ولی میخواهیم از خودت بشنویم که چه ایمانی داری، چون تنها چیزی که دربارهٔ مسیحیان میدانیم این است که همه جا از آنان بد میگویند.»
23 پس قرار شد یک روز دیگر بیایند. در روز مقرر، عدهٔ زیادی به خانهٔ او آمدند و پولس دربارهٔ ملکوت خدا و عیسی مسیح برای ایشان صحبت کرد. او از صبح تا شب از پنج کتاب موسی و کتب انبیای یهود برای سخنان خود دلیل میآورد.
24 در میان حضار، بعضی ایمان آوردند و بعضی نیاوردند. 25 اما بعد از بحث و جدل با یکدیگر، از پولس جدا شدند، در حالی که این سخنان آخر او پیدرپی در گوشهایشان طنینافکن بود که گفته بود:
26 «”نزد این قوم برو و بگو: وقتی آنچه را که میگویم، بشنوید، چیزی نخواهید فهمید. وقتی آنچه را که انجام میدهم، ببینید، آن را درک نخواهید کرد. 27 زیرا دل این مردمان سخت شده، و گوشهایشان قادر به شنیدن نیست، و چشمان خود را بستهاند، بهگونهای که چشمانشان نمیتوانند ببینند، و گوشهایشان قادر به شنیدن نیستند، و دلشان نمیتواند درک کند، و نمیتوانند نزد من بازگردند تا شفایشان بخشم.“[c]
28 «پس میخواهم بدانید که نجات خدا نزد غیریهودیان فرستاده شده، و ایشان گوش فرا خواهند داد.» 29 پس از آنکه این را گفت، یهودیان از آنجا رفتند، در حالی که سخت با یکدیگر جرّ و بحث میکردند.[d]
30 پولس دو سال تمام در خانهٔ اجارهای خود ساکن بود و تمام کسانی را که به دیدن او میآمدند، با روی خوش میپذیرفت 31 و با شهامت دربارهٔ ملکوت خدا و عیسی مسیح خداوند با ایشان سخن میگفت، بدون آنکه کسی مانع او شود.
<- اعمال رسولان 27